تا انتخابات چهار روز فاصله است. فریب نخورید، قهر نکنید.
«دو بالِ سلامت و شکوفایی یک سرزمین، عدالت و آزادی است. عدالت محصول آزادی است.»
رمان کیخسرو، آرش حجازی
در چهار سال گذشته، دوران دشواری بر اهل فرهنگ گذشت. جناب آقای احمدینژاد در مناظرهی تلویزیونیشان با جناب آقای موسوی مدعی شدند.
کنترلها بر کتاب در دورهی دولت نهم کمتر شده است. متأسفانه به عنوان ناشر، و نویسنده و مترجم، آنچه دیدهام بسیار متفاوت است. این تفاوت از دو جهت رنجآور است؛ اول آنکه ارائهی اطلاعات کذب از سوی رئیس جمهور کشورم آزارم میدهد، چرا که کاری را که میکنند اگر درست میدانند، پس نیازی به کتمان آن نیست و اگر نادرست میدانند، پس چرا انجامش میدهند؟
رنج دوم از آن است که جفایی که بر فرهنگ رفت، کمرِ نشر را شکست. فقط مواردی را میگویم که در این چهار سال بر سرِ انتشارات کاروان آمد. خوشحالیم که تاب آوردیم و صبر پیشه کردیم تا فرصتی دست بدهد تا با تک رای خودمان در تغییر اوضاع موثر باشیم.
نشریهی جشن کتاب، نشریهای صرفاً فرهنگی و ادبی بود که به انتشار داستان کوتاه و نقد و معرفی کتاب میپرداخت. نه کاری به سیاست داشت و نه امور مذهبی. اما بدون هیچ دلیل موجهی، صرفاً به دلیل انتشار داستانی از پریمو لِوی، نویسندهی برجستهی ایتالیایی و یک داستان فانتزی، بدون دادن فرصت اعتراض، به دستور هیئت نظارت بر مطبوعات وزارت ارشاد لغو مجوز شد. این لغو مجوز میلیونها تومان فشار مالی برای نشریه به همراه آورد و چندین نفر تصویرگر و مترجم و نویسنده را از درآمد ناچیز نشریه محروم کرد. هیچکس پاسخگو نبود. آقای دکتر احمدینژاد فرمودند که در دوران دولت نهم فقط یک نشریه بسته شده است. جشن کتاب یکی از معدود نشریاتی بود که به دستور وزارت ارشاد لغو امتیاز شد.
در عرصه کتاب، دهها کتاب انتشارات کاروان که مجوز دائم انتشار داشتند، در دوران دولت نهم لغو مجوز شدند. این فقط مشتی از هزاران عنوان کتابی بود که در این دوره سانسور شدند. نکتهی مهم فرایند این لغو مجوزها بود. کتاب را طبق مجوز دائم تجدید چاپ میکردیم و برای دریافت اعلام وصول (که صرفاً یک تشریفات اداری است، اما در دولت نهم به اجازهی توزیع کتاب مبدل شد)، به وزارت ارشاد میفرستادیم. کارمندان وزارت ارشاد به ما ــ بهطور شفاهی و بدون حتی نامهی مکتوب ــ دستور میدادند که باید مجوز انتشار کتاب را تحویل بدهیم تا اعلام وصول دریافت کنیم. تمام اعتراضهای ما بر اینکه حداقل لغو مجوز باید طبق دستور اداری مکتوب انجام شود، بیپاسخ ماند، فقط ارعاب شفاهی. امیدوارم آقای دکتر احمدینژاد این مورد را تکذیب نکنند.
چندین کتاب انتشارات کاروان که برای دریافت مجوز پیش از چاپ (که معادل تعریف سانسور) است، به وزارت ارشاد ارسال شده بود، غیرمجاز اعلام شد، مشمول چنان سانسوری شد که کاروان به علت احترام به حقوق خواننده از انتشار آنها صرف نظر کرد، یا به علت عدم دریافت پاسخی از وزارت ارشاد، ماههاست بلاتکلیف ماندهاند.
طبق آمار منتشر شدهی وزارت ارشاد که تحلیل آن در شمارهی سوم «صنعت نشر» (بولتن اتحادیهی ناشران و کتابفروشان تهران) آمده است، وزارت ارشاد از انتشار آییننامهی خرید کتاب برای کتابخانههای عمومی کشور خودداری کرد و بودجهی کلان خرید کتاب در سالهای 84، 85 و 86 را به خرید کتاب از معدودی ناشر اختصاص داد. فقط در سه جلسه، 137 هزار نسخه کتاب از یک ناشر خریداری شد و از ناشری دیگر 100 نسخه، و از هزاران ناشر دیگر صفر نسخه. وزارت ارشاد هیچ پاسخی به پیگیریهای اتحادیه نداد.
انتشارات کاروان در دورهی دولت نهم بیش از 20 نامهی در اعتراض به سانسورهای اعمال شده به وزارت ارشاد ارسال کرد که حتی یک نامه هم پاسخ داده نشد.
کتابی که در دولت نهم به آن مجوز داده شده بود، پس از انتشار اعلام وصول دریافت نکرد و اجازهی توزیع نیافت. این کتاب هنوز هم در انبار انتشارات خاک میخورد و وزارت ارشاد هیچ اهمیتی به زیان هنگفت وارد شده به ناشر نداد. پاسخی هم به پیگیریهای ناشر نداد.
این ها فقط بخشی از آسیب هایی است که به کاروان وارد آمد. صدها ناشر و هزاران کتاب و نشریه دیگر بدتر از این آسیب ها را دیدند. آسیبی که در این چهارسال بر ناشران و اهل قلم وارد شد تا سالها قابل جبران نیست. حالا رئیس جمهور محترم می فرمایند که اوضاع نشر در دولت کنونی بهتر از دولت های قبل بوده است.
از تمام کسانی که به هر شکلی کمترین اعتمادی به من دارند، عاجزانه خواهش می کنم در این انتخابات شرکت کنند. مأیوس نشوید. با رای دادن به شخصی غیر از آقای احمدی نژاد، به فشار طاقت فرسای روی دوش اهل فرهنگ، به کتمان حقیقت، به زیر پا گذاشتن قانون، به هدر رفتن سرمایه های ملی و به استقرار آزادی و عدالت کمک کنید.
یا حق
آرش حجازی
ra’ie roshanfekra va honarmanda be karobi
من به موسوی رای می دهم و امیدوارم با تک رای خودم کمکی کرده باشم
اندکی صبر سحر نزدیک است.
سلام آقای دکتر
راستشو بخواید نوشته شما رو نخوندم الان/آخه نت داغونه یه دفعه می بنده/استاد من دیروز یه کتاب خریدم به اسم شیطان و دوشیزه پریم/چون عادت دارم اول نوشته های ناشر و نویسنده و خلاصه ریز ریزای کتاب رو بخونم /یه مطلب جالبی خوندم که نوشته بودید نامه ای از پائلو کوئیلو دریافت کردید که …./حسش نیست همه رو بنویسم خودتون می دونید/راستشو بخواید من این اواخر یه سری از نوشته هام رو/ رو کردم/ که به قول بعضی از اساتید میگن مشابه نوشته های ادبیات دیار پائولو کوئیلو هستش/حالا میخوام بدونم آیا میشه شما پلی باشید بین نوشته های من و پائولو/خواهش میکنم/از دفترتون پرسیدم گفتن خودتون پاسخگو هستین/باور کنید من دوست داشتنیم درست مثل ورونیکا/خیلی از دوستام هم میگن خود ورونیکا هستم/اما من ستاره ام/حالا تشریف بیارید و نوشته هام رو بخونید لطفا
افسوس که این سحر هرگز نزدیک نیست.افسوس که ما هستیم و دستهای بسته و بدتر از اون لب های دوخته.این روزها نگاهم به نگاه خاموش دوستانم که می افتد،بغض می کنم.افسوس
سلام من رمان شاهدخت سرزمين ابديت رو خوندم فوق العاده بود
دکتر جان الان که دارم این کامنتو برات می ذارم ایران نیستی! پائولو تو وبلاگش نوشته که دوست پزشکش که تو حادثه ندا کمک کرده بوده از ایران خارج شده…شرط می بندم خودتی…چی بود قضیه؟(به من مربوط نیست!) خبراز خودت بده…ملت نگرانن
سلام آقای حجازی. حقیقت داره که شما از ایران رفتین؟ چرا آخه؟
آقای آرش حجازی عزیز،
مصاحبه تان را الان دیدم . خیلی اتفاقی درست بعد از تماشای یکی از برنامه های تلویزیون ایران که آقایی به دروغ پردازی درباره ی کشته شدن ندا می پردازد. حرفهای آن آقا خشمم را دو چندان کرد و تو تنهایی دور از کشورم ساعتها اشک ریختم . حرفهای شما آرامم کرد. شما بزرگوارید که خطر کردید و حرفتان را زدید. شما یک ملیون ها دل هم صدا را با خودتان همراه کردید. غلط می کنند دست به شما دراز کنند. نتیجه ی کار بزرگی که کردید را خواهید دید. افتخار می کنم که ایرانی هستم. افتخار می کنم که چون شمایی هموطن من است . باعث سربلندی هستید .
با آرزوی روزهای آزادی .