اعترافات آرش حجازی (1)
تصمیم گرفته ام اینجا اعترافاتی بکنم. اگر هم دوستان مایلند در مسائل خاصی از این اعترافات بکنم، در همین بخش کامنت لطفا موضوع اعترافیدنی را بپرسید. این جوری شاید من هم بعضی از تضادهای درونی خودم را حل بکنم. هرچند که رسوای عالم بشوم. بد نیست. شاید باعث بشود نقاب ها یا به قول یونگ پرسوناهایی را که با خودم حمل می کنم، بردارم و هی به خودم نزدیک تر بشوم. مدتهاست که مانده ام وبلاگ نویسی به چه درد من می خورد. برای همین مزخرفاتی را هر از گاهی می نوشتم تا پز بدهم که من هم وبلاگ دارم. حالا فکر می کنم این اعترافات به این وبلاگ معنا می دهد.
اعتراف ۱
جهان بینی آرش حجازی با جهان بینی کوئلیو متفاوت است:
از روز اول که ترجمه کتاب های کوئلیو را شروع کردم، به خصوص به دنبال آشکار شدن دوستی من با پائولو و سفرش به ایران و واگذاری امتیاز نشر کتاب هایش به من و انتشارات کاروان، این تصور در علاقه مندان کوئلیو ایجاد شد که من شاگرد یا یک جور نقیب و جانشین پائولو کوئلیو در ایرانم. راستش اوایلش که جوان تر بودم، بدم نمی آمد. این تصور باعث شده بود که یک جورهایی به شهرت برسم و شهرت زهر جوانی است. خیلی هم می چسبد. اما الان که دیگر دارم به چهل سالگی نزدیک می شوم، احساس می کنم باید این نقاب را پاره کنم. چه طوری؟ این طوری:
من مثل کوئلیو خوش بین نیستم. من مثل او به انسان امیدوار نیستم. من عارف نیستم. من مفسر آثار کوئلیو نیستم. آرش حجازی یک جور دیگر دنیا را می بیند. آرش حجازی چندان به پایان خوش داستان ها دلبسته نیست. آرش حجازی بیش از آنکه به عرفان امیدوار باشد، به معرفت اعتقاد دارد. آرش حجازی فقط مترجم و ناشر آثار کوئلیو است، و ترجمه هایش هم به اصل اثر بسیار وفادار است. من کوئلیو را خیلی خوب می شناسم، فلسفه کوئلیو را خیلی خوب می شناسم و به نظراتش احترام می گذارم. اما نسخه بدل کوئلیو نیستم. با هم خیلی دوستیم، اما اختلاف نظرهایمان بارها ما را درگیر دعوا و حتی قهر کرده. من بسیار پراگماتیک (عمل گرا) هستم. سزاوار شهرتی که ترجمه آثار کوئلیو برایم آورده نیستم.
سلام.
همانطور که پائولو شایسته احترام است شما نیزهستید، حال هر چقدرکه با ایشان تفاوت داشته باشید.
یونگ می گه مردها به چهل سالگی که می رسن می خوان برگردن و دنیای درونشون رو زندگی کنن…
من الان 30 ساله ام. اما روزی که پشت کنکوری بودم و دربه در دنبال هدفم و فلسفه ی زندگیم، کتاب کیمیاگر دستم اومد. یعنی خودم خریدم که به دوستم کادو بدم
شب خوندمش و صبح که بیدار شدم دیگه من نبودم.. کتاب رو کادو ندادم. بارها و بارها خوندم. اون موقع که از پائولو دعوت کردید اومدم تالار وحدت و طبقه سوم وسط جمعیت وایسادم و به دهن شما خیره شدم تا حرفهاشو ترجمه کنید البته چیزی نمیدیم یا به خاطر اشک بود یا فاصله نمیدونم.. آقای حجازی مهم نیست شبیهش باشید یا نه مهم اینه که زمانی که تو اوج بی هدفی بودم و 3 سال بود از خودکشی ناموفقم می گذشت فهمیدم یه رسالتی دارم و رفتم دنبالش..
زمانی که شدیدا دچار ناامیدی شده بودم که هدفم (من روانشناس شدم و مشاور) به هیچ کس نمی تونه کمکم کنه حتی خواهرم (افسرده شده بود) کتاب اندوه ماه رو خوندم.
الان که اومدم و مطلبتون رو خوندم خواستم بگم هر زندگی و هر جریانی که بودید درست بوده و سر جاش.. لااقل الان من موفقیت کارم و زندگیم رو اگه مدیون شما نباشم اما چراغش رو شما تو زندگیم روشن کردید.فکر می کنم برای من کافی باشه اگه بدونم به جا یه زندگی رو روشن کردم
موفق باشید و به بهترین کارتون سرگرم
سال دوم دبيرستان بودم كه چاپ اول شاهدوخت خوندم(اون جلد سياه با متن روي جلد) بعد ها بار ها و بار ها. و هر بار هم مطلب جديدي رو فهميدم اما اينو رو هم مي خوام بفهمم فرهاد ميثمي كي بود؟ كسي كه كتاب شما اولين بار با كمك انتشارات اون(انديشه سازان) چاپ شد و به صورت مشترك، كسي كه كتاباش برام زمان كنكور يه معجون بود…
به نظر میرسد غفلت امروز ما ریشه در دیروز ما داشته باشد یعنی ما حاصل هرآنچه هستیم که دیروز انجام دادهایم، (عدم آگاهی) اگر دیروز غفلت کردهایم، پس امروز حاصلی نداریم و اگر که امروز غفلت کنیم، فردا نیز بیحاصل خواهیم بود
البته اینها همه قرار دادهای مغز و عادت و کردار ماست،چه کسی میداند درست چیست؟!!
اما غفلت کردن جز زندگی ماست به حکم انسان بودنمان،…
اگر برای رسیدن به جایی بهایی دهی، بدست خواهی آورد،پس هیچ یافته ای که با تلاش آید نا حق نیست.
موفق باشید
چقدر خوشحالم که آرش حجازی این قدر قدرت دارد که باور داشته باشد با پائولو فرق دارد. ما انسان ها همگی جایگاه و اشتباهات خودمون رو داریم فرقی نداره که اسممون چی باشد. پائولو هم مطمئنا خطاهای خاص خودش رو داره وگرنه انسان نبود. خوشحالم که آرش حجازی قبول داره که با پائولو فرق داره و این حس احترام من رو نسبت به او چند برابر می کند.
گامهاتون همیشه محکم باشد.