كتاب خواني يا نمردن از گرسنگي؟
آرش حجازي
يكي از بحثها و شعارهاي رايج در جامعهي امروز، حمايت از كتاب و كتابخواني است و البته كارشناسي و بحث مفصل دربارهي اين كه چرا كتاب در جامعهي ما آن ارج و قربي را كه بايد، ندارد. سالي يك بار در هفتهي كتاب ياد اين قضيه ميافتند و ريالها و دلارهاي فراواني خرج ميشود و در بوق و كرنا اعلام ميشود كه «كتاب خوب است»، «كتاب بهترين دوست است»، «كتاب بخوانيد»، «ما از ناشران حمايت ميكنيم»، «ما از كتابخواني حمايت ميكنيم» و از اين جور شعارها. گاهي هم سراغ ما را ميگيرند و ميپرسند به نظر شما مشكل كتابخواني در كشورمان را چه طور ميتوانيم حل كنيم؟ اغلب پاسخ اين سؤال ساده است: «با سه حركت: 1- به كتابفروشي برويم، 2- كتاب را بخريم، 3- كتاب را بخوانيم.» حتا گاهي از صدا و سيما هم سراغ آدم ميآيند و ميخواهند رپرتاژي دربارهي كتاب و كتابخواني تهيه كنند. بماند كه صدا و سيما حاضر نيست در كنار تبليغ پفك و ماشين لباسشويي و انواع و اقسام كالاهاي مصرفي خارجي و داخلي، كتاب هم در تيزرهاي تلويزيوني تبليغ شود. ميگويند ما كه از محتواي كتاب خبر نداريم! شايد كتابي كه در تلويزيون تبليغ بشود، خداي ناكرده گمراهكننده باشد! پس اصلاً كتاب بي كتاب. در تلويزيون فقط پفك تبليغ ميكنيم و صابونهاي رنگ و وارنگ و لوازم صوتي و تصويري خارجي و پوشك بچه و اين جور چيزها. بعد هم هر از گاهي اعلام ميكنند كه «كتاب خوب است. لطفاً بخوانيد.» اخيراً هم كه صحبت از اين است كه كتابخانهي بم خراب شده و ميخواهند در بم كتابخانه تأسيس كنند.
ياد هرم نيازهاي ابراهام مزلو، روانشناس مشهور ميافتم. مزلو اعتقاد داشت كه مسير رشد انسان به سوي كمال (كه آن را «خودشكوفايي» ميناميد)، به ترتيب برآوردن نيازهايش رخ ميدهد و بر اين اساس، هرمي طراحي كرد و نيازهاي انسان را در آن طبقهبندي كرد. آدم تا از يك طبقه نگذرد، وارد طبقهي بعد نميشود. مرحلهي نهايي، يعني خودشكوفايي، نقطهاي است كه انسان ميتواند تمام استعدادهايش را تحقق ببخشد و چنين انساني را انسان كامل يا انسان سالم ناميد.
1- نيازهاي زيستي: يعني نياز به هوا، غذا، آب و دماي محيطي مناسب. اين نيازها بسيار ضرورياند و اگر برآورده نشوند، آدم ميميرد.
2- نياز به امنيت: يعني آدم به مسكن و مأواي مناسب و چهارديواري و آرامش احتياج دارد. و همچنين به دوا و درمان مناسب در هنگام بيماري.
3- نيازهاي جنسي: كه تكليفش معلوم است.
4- نيازهاي اجتماعي: آدم احساس كند آزادي عمل دارد و ميتواند براي جامعهاش مفيد باشد.
4- نيازهاي نفساني: يعني نياز به مورد توجه و احترام بودن. آدم احساس كند براي ديگران مهم است.
5- نياز به زيبايي: اين جا كم كم حس هنري آدم وارد كار ميشود. از چيزهاي زيبا لذت ميبرد و دنبال آنها ميگردد. موسيقي گوش ميدهد، نقاشي قشنگي را تماشا ميكند، رمان خوبي ميخواند، فيلم جالبي تماشا ميكند و لذت ميبرد.
6- نياز به آگاهي: حالا آدم ديگر كم كم فكر ميكند كه كم ميداند و دنبال دانستن نادانستههايش ميرود. علم تحصيل ميكند، كار ياد ميگيرد، به محيط اطرافش توجه ميكند، كتاب ميخواند، سؤال ميكند.
7- نيازهاي حرفهاي: يعني آدم كاري پيدا كند كه دوست داشته باشد و احساس كند در آن كار مفيد است.
8- نياز به خلاقيت: آدم احساس ميكند كه همهي اينها كافي نيست و دنياي بدون او بايد با دنياي با او فرق داشته باشد. پس ميرود دنبال اضافه كردن چيزي به اين دنيا.
9- خودشكوفايي: كسي است كه از همهي اين مراحل ميگذرد و حالا ديگر تصميم دارد در خودش و بگردد و ببيند آيا استعداد نهفتهاي در او مانده كه شكل نگرفته باشد؟ و بعد تمام هم و غمش را ميگذارد بر تحقق استعدادهاي نهفتهاش. اين آدمها دقيق، سالم، قوي، دانا، باهوش، و خلاق هستند. به اعتقاد مزلو، انسان در مرحلهي خودشكوفايي در موقعيتي قرار ميگيرد كه به «فراخوان» زندگياش پاسخ دهد. موسيقيدان بايد آهنگ بسازد، نقاش بايد نقاشي كند، شاعر بايد شعر بگويد، و اگر چنين نكند، احساس كمبود خواهد كرد.
در جامعهي امروز ما، متوسط مردم در كدام مرحله از سلسلهمراتب نيازها قرار دارند؟ آيا اكثريت مردم به مرحلهي پنجم و ششم و هفتم رسيدهاند؟ مردم بم چهطور؟ من كه فكر ميكنم گرفتار نيازهاي مرحلهي دوم، يعني امنيت هستند. آيا برآوردن اين نياز مهمتر است يا شعارهاي بدون پشتوانه؟
ba ehteramat be Dr. arashe aziz
foge lisanse mushak hastam, az khanewadeyi morrafah,be nazaram kheyli az marahel ro raftam. wali miandisham ke garar ast che be sare hamwatam biyayd ke hanuz dar
marhaleye awal ham mande