ضحاک و روزگار ما

این روزها چه قدر یاد داستان ضحاک می افتم. اهورامزدا جمشید را برگزید تا زندگی مردم را بهبود ببخشد. جمشید سرزمین ایران را گسترد، ارابه را اختراع کرد، علم پزشکی را بنیان گذاشت و نگارش، معماری، طبقات اجتماعی و پیشه های گوناگون را توسعه داد. جمشید 700 سال حکومت کرد تا گرفتار بزرگ ترین گناه شد: غرور. همین غرور ترکی بر هاله محافظی که او را از شر در امان می داشت وارد کرد و از فر ایزدی محروم شد. آنگاه بود که اهریمن بزرگ ترین آفریده اش را به میدان آورد: ضحاک. ضحاک، شاهزاده ی بابلی، مرد بدی نبود. اما در تلاش کسب قدرت، تسلیم اهریمن شد و اجازه داد شانه هایش را ببوسد. این دو بوسه از او یک شاه – اژدها ساخت. دو افعی از شانه هایش روییدند که فقط با مغز انسان سیر می شدند. ضحاک به سرزمین جمشید حمله کرد و مردم، خسته از تکبر جمشید، جلوی تازش ضحاک نایستادند. ضحاک به مردم وعده ی فراوانی و از میان برداشتن طبقات اجتماعی و فقر داده بود. سپاه جمشید به آسانی شکست خورد و جمشید به انتهای جهان گریخت، تا سرانجام به دست ضحاک افتاد و کشته شد و ضحاک سرزمین او را در اختیار گرفت.

ضحاک هزار سال بر ایران حکومت کرد. هر روز مامورانش دو مرد جوان را می کشتند و مغزشان را به خورد دو افعی ضحاک می دادند. بعد خوابی دید: پهلوانی با گرزش او را کوبید و به کوه بلندی برد. خوابگزاران گفتند این خواب خبر از سقوط ضحاک به دست فریدون، شاهزاده ای از نسل جمشید، را می دهد. ضحاک با وحشت تصمیم گرفت پایه های حکومتش را مستحکم کند. مجمعی از پیران قوم را دعوت کرد و از آنان خواست سندی مبنی بر عدالت او امضا کنند تا بهانه ای برای شورش نماند. اما کاوه ی آهنگر که ده پسرش قربانی مارهای ضحاک شده بودند، به اعتراض برخاست و سند را پاره کرد. بعد بارگاه ضحاک را ترک کرد و پیش بند چرمی اش را بر سر نیزه کرد و مردم را جمع کرد. مردم به کوه های البرز رفتند، فریدون را پیدا کردند و مقاومتشان را آغاز کردند.

فریدون سرانجام ضحاک را شکست داد، اما اهورامزدا اجازه نداد او را بکشد و از فریدون خواست ضحاک را در اعماق کوه دماوند به بند بکشد. بنا به ادبیات آخرالزمانی ایران، در پایان زمان ضحاک از بند رها می شود و یک سوم زندگان جهان را می کشد. در آن زمان، گرشاسب پهلوان به کمک کی خسرو ظهور می کند و ضحاک را با گرز افسانه ای اش می کشد.

بنا به متون زرتشتی، ضحاک بزرگ ترین دروغی است که اهریمن خلق کرد.

دروغ واژه ی معرف ضحاک است. با دروغ تغذیه می کند و دروغ تنها سلاحش است.

جمله به جمله ی این قصه به حال و روز این روزهای ما می خورد.

شما ممکن است این را هم بپسندید

3 پاسخ‌ها

  1. منا مدرسی فرد گفت:

    سلام و احترام
    ممنون من آخرش داستانی رو که میخواستم از زرتشت شنیدم. تیکه کلیدی بود برای پازل من
    پاینده باشید

  2. مهشید گفت:

    سلام
    واقعا عالی و به جا بود
    جالب اینجاست که تقریبا یک سال پیش در ذهن خودم از این مقایسه شگفت زده شده ام، امیدوارم که این داستان زیبای فردوسی دوباره در ایران زمین تکرار شود
    کسی کو هوای فریدون کند دل از بند ضحاک بیرون کند

  3. سبا گفت:

    روزگار غریبی است