خواسته های خود را از یاد نبریم. نگذاریم خشم منطق ما را کور کند.
آرش حجازی ـ 8 دی ماه 1388
خطاب این یادداشتم هم سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران است و هم مردمی که هفت ماه است برای احیای حقی قانونی، حق مشارکت در انتخاباتی سالم، دست از جان شستهاند.
چه چیز منجر به مشارکت عظیم و بیسابقهی مردم ایران در انتخابات خرداد ماه 1388 شد؟ شعارهای میرحسین موسوی چه بود که میلیونها نفر را به وجد آورد و حتی کسانی را که سالها بود از مشارکت در انتخابات سر باز میزدند، به پای صندوقهای رأی کشاند؟ پس از انتخابات، چه عاملی میلیونها نفر را در روز 25 خردادماه 1388 به خیابان آزادی کشاند؟
و چرا در برابر تظاهرات مسالمتآمیز مردم در تقاضای ابطال و برگزاری مجدد انتخابات، جوانان کشورمان را به خاک و خون کشیدند؟
اگر حاکمیت ایران در برابر راهپیمایی تاریخی 25 خرداد 1388، روشی قانونمند در پیش میگرفت، کار به اینجا نمیرسید که تهران عزیزمان به میدان جنگ مبدل شود. اما حاکمیت، با حرکات نسنجیدهی خود و با دستکم گرفتن قدرت عظیم بغض انباشتهی یک ملت، فقط خشم ملتی را رها کرد که در پاسخ پرسش ساده و قانونی خود «رأی من کجاست؟» اجساد فرزندانش را تحویل گرفت. آن روز که سینهی ندا آقاسلطان را شکافتند، آن روز که امیر جوادیفر و روحالامینی و جوانان بیگناه دیگر را در زندان کشتند، آن روز که دادگاههای نمایشی برگزار کردند و فیلمنامهی نخنمای اعترافگیری را از سر گرفتند، شاید باور نمیکردند که نسل تازهای در ایران روییده که به لطف سالها سرکوب، بر این باور است که چیزی برای از دست دادن ندارد.
همهچیز از آنجا آغاز شد که رئیسجمهور دولت نهم، محمود احمدینژاد، با شعارهای مردمپسندانه بر سر کار آمد، اما در پایان چهار سال، از هرآنچه در این سی سال به دست آمده بود، ویرانهای بیش به جا نگذاشت. صنایع داخلی ورشکست شدند، آمار بیکاری به اوج رسید، خفقان و سانسور نفس تمام اهل فرهنگ و هنر را برید، وضعیت معیشتی مردم رو به وخامت گذاشت، تورم اقشار کمدرامد را فلج کرد، روابط رو به بهبود ایران با کشورهای دیگر جهان به خصومت مبدل شد، و تمام اینها در هنگامی که ایران به بالاترین درامدهای نفتی خود در تاریخ دست یافته بود.
مردم ابله نبودند، مردم واقعیت را میدیدند، و عزم مردم برای ایجاد تغییر زمانی جزم شد که در برابر تمامی این نابسامانیها و ویرانیها، با دروغهای دولتی روبهرو شدند که همهی این واقعیتهای چون روز روشن را انکار میکرد و بر این گمان بود که با در دست داشتن رسانهی ملی و سرکوب رسانههای مستقل، میتواند واقعیت را قلب کند.
شکاف میان مردم و حاکمیت روزبهروز عمیقتر میشد. سؤالها و درخواستهای نهادها و تشکلهای قانونی غیردولتی با بیتفاوتی دولت روبهرو میشد. در پایان دورهی چهارسالهی دولت نهم، عملاً تمام ارتباطات میان مردم و نهادهایشان با دولت و حاکمیت قطع شده بود.
در این هنگام بود که در انتخابات دولت دهم، میرحسین موسوی سعی کرد به مردم بگوید که برقراری دوبارهی این اعتماد ممکن است. گفت همین قانون اساسی جمهوری اسلامی، ظرفیتهای تحققنیافتهای دارد که میتواند در مسیر سعادت و اعتمادسازی میان حاکمیت و ملت و ترمیم رابطههای گسستهی ملت و دولت به کار گرفته شود.
مردم به او اعتماد کردند. موسوی شد ملجأ مردم برای نجات از افسردگی و غبار مرگی که بر روحشان نشسته بود.
در انتخابات تقلب شد. دروغی دیگر بر انبوه دروغهای دولت نهم افزوده شد. مردم منتظر ماندند تا ببینند حاکمیت در قبال این دروغ عظیم چه واکنشی نشان میدهد. احمدینژاد آنها را خس و خاشاک خواند. نیروهای شبهنظامی لجامگسیخته به خوابگاه دانشجویان ریختند و پنج نفر دانشجو را در خوابگاهشان کشتند. نیروهای پلیس به خانههای منتقدان دولت ریختند و بدون توجیه قانونی، صدها نفر را بازداشت کردند.
به اذعان شهرداری تهران، روز 25 خرداد 1388، سه میلیون نفر فقط در شهر تهران در راهپیمایی عظیمی شرکت کردند تا اعلام کنند که خس و خاشاک نیستند، تا اعلام کنند که نتیجهی انتخابات را دروغ میدانند.
نیروهای مسلح در آن روز هشت نفر از مردم را که خواهان ابطال انتخابات بودند، کشتند.
مردم روز 26 خرداد، راهپیمایی سکوتی از میدان هفت تیر تا میدان انقلاب برگزار کردند و در آن تنها دو انگشت خود را به نشانهی امید به پیروزی بالا گرفتند. همه معتقد بودند که حاکمیت با دیدن این حجم مردم، میپذیرد که نسبت بالایی از مردم ایران به نتایج انتخابات اعتراض دارند، به عنوان نمایندهی ملت، حق قانونی آنها را برای اعتراض به رسمیت میشناسد و برای ایجاد دوبارهی اعتماد میان مردم و حاکمیت، انتخابات را باطل میکند. مردم همه چشم به حاکمیت دوخته بودند، با امیدی پرفروغ به آشتی و احقاق حق خود.
اما حاکمیت اعلام کرد که انتخابات هیچ خدشهای نداشته و روز شنبه 30 خرداد، بیشتر از 30 نفر از جوانان معترض، از جمله ندا آقاسلطان، به خاک و خون کشیده شدند و 4000 نفر بدون حکم قضایی دستگیر و به نقاط نامعلومی منتقل شدند. خانوادهها از فرزندانشان بیخبر بودند. تصویر مرگ خونین ندا جهان را درنوردید و دلهای میلیونها نفر را در سراسر جهان به درد آورد.
حاکمیت اعلام کرد که ندا آقاسلطان زنده است و مرگ او سناریویی بیش نیست. دروغی دیگر بر دروغها افزوده شد.
ثابت شد که ندا آقاسلطان زنده نیست و به راستی به دست نیروهای خودسر شبهنظامی کشته شده است.
حاکمیت اعلام کرد حالا که دیگر نمیتواند ادعا کند ندا زنده است، پس به دست نیروهای خارجی کشته شده است.
دروغی دیگر بر دروغها افزوده شد.
جسد سهراب اعرابی به خانوادهاش تحویل شد.
جسد اشکان سهرابی به خانوادهاش تحویل شد.
حتی اجازه ندادند خانوادههای داغدار بر مرگ عزیزانشان بگریند.
بر ملا شدن مرگ محسن روحالامینی، شایعههای شکنجه و قتل را در زندان کهریزک ثابت کرد. همه چشم به حاکمیت و قوهی قضائیه دوختند تا ببینند آیا هنوز اثری از عدالت بر جای مانده؟
اعلام شد که روحالامینی بر اثر مننژیت درگذشته است. دروغی دیگر شکاف پیشاپیش ژرف میان مردم و حاکمیت را گستراند. و به جای محاکمهی آنانی که جوانان بیپناه زندانی را کشته بودند، محاکمات نمایشی کسانی برگزار شد که حتی از جنبشهای خیابانی مردم خبر نداشتند.
آیتالله منتظری درگذشت. صدها هزار نفر در خاکسپاری او شرکت کردند. برگزاری مراسم برای این مرجع تقلید شیعه ممنوع شد.
و عاشورا… روز عاشورا، مردم را دوباره به خاک و خون کشیدند و بار دیگر آنها را اغتشاشگر خواندند. این بار، بعد از هفت ماه جنبش عدم خشونت، مردم اختیار بر خشم خود از دست دادند… و این دور و تسلسل ادامه خواهد یافت.
آن قانون اساسی که موسوی از آن سخن میگفت، هنوز همان قانون اساسی است.
یک دروغ به صدها دروغ انجامیده است، راهی نمانده است جز از میان برداشتن دروغ اولیه و مادر دروغهای بعدی. آنچه مردم به دنبالش هستند، همان است که در روز 25 خرداد میخواستند؛ هرچند حرکات نسنجیدهی حاکمیت باعث شده که خشم مردم زبانه بکشد و خواستههای دیگری هم مطرح کنند. برای جلوگیری از خشونت و جنگ خیابانی، خواستههای بهحق نباید فراموش شود. هر تغییر دیگری تنها با حرکت تدریجی میسر است. هر هدف بزرگی دستیافتنی است، اگر به هدفهای کوچک تقسیم شود.
هنوز فرصتی برای ترمیم زخمها وجود دارد، با:
- ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن.
- معرفی و محاکمهی جانیان خودسری که چه در زندانها و چه در خیابانها دهها نفر از معترضان مسالمتجو و غیرمسلح را به قتل رساندند.
- آزادی تمامی زندانیان و بازداشتشدگانی که صرفاً به دلیل اعتراض به نتایج انتخابات، ماههاست بلاتکلیف هستند.
این خواستهها تحققیافتنی است. در یادداشتهای بعدی به روشهای تحقق این خواسته میپردازم.
سلام
من میخواستم تو صفحه خودم تو فیس بوک این متن رو قرار بدم:
سخنی با یاران سبز
سلام دوستان
من هم یکی از شما هستم،مثل همه شما،طرفدار آزادی و برابری،سبزم،در صف یاران میر حسین موسوی ایستادم،تعدادی از دوستانم از من فاصله گرفتن،نگاه سنگینی نگاه بعضی اقوام و نزدیکانم را تحمل کردم،با پدرم که ارتشی هست،روزها و شبهای زیادی بحث کردم،اما ایستادم،به پاس خون هایی که ریخته شد،و برای نشان دادن اعتراضم به حقی که از ما گرفته شد،در خیابان ها حضور داشتم،به کمیته انضباطی کشیده شدم،تصویرم در بایگانی اطلاعات ثبت شد،اما هنوز هم از سبز بودنم لذت میبرم و باز هم میگویم:سبز سبزم،ریشه دارم
اما صحبت من با تعداد کمی از شما
من مسلمانم،بارها گفته ام که:اعتقادات مذهبی قوی ای ندارم،بسیاری از مسائل رو هم رعایت نمیکنم،اما از زمانی که یادم میاد محرم برای امام حسین عزاداری کرده ام،از این امام چیزی برای گفتن به شما ندارم اما میدانم و میدانید که گفته است:ای مردم،اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید،روز عاشورا تهران بودم،و در جریان اتفاقاتی که افتاد،از قبل گفته بودم که این جریانات را به محرم و اعتقادات و مراسم مذهبی نکشانیم،بسیاری از مردم نازنین ما با عشق به امامشون،این روز ها رو جور دیگری میبینند،گفتم بیایید حرمت قائل باشیم برای دین مردم،بیایید آزاده باشیم…. به صحنه هایی که از سیمای به ظاهر اسلامی پخش شد،کاری ندارم اما متاسفم،متاسفم از این که سنگینی یک سری از حرکت های بی خردانه رو باید به دوش بکشم،متاسفم که عده ای به بهانه به دست آوردن آزادی،مغازه هایی رو به آتش کشیدن و چندین کارفرما و کارگر رو از کار برکنار کردن،حرف من با آنهایی هست که نسنجیده و ناجوان مردانه دست به کارهایی میزنند که به دور از اهداف اولیه جنبش سبز میباشد،و با این کار تمامی این مردم و رهبرانشان را زیر سوال میبرند،مگر همین عده ای از شما نیستین که میگویید دموکراسی؟مگر نمیگویید آزادی دینی؟ موسی به کیش خود،عیسی به دین خود؟این بود؟این که بیایید و عاشورا با فریاد و هورا و آتش زدن مغازه ها و خیابان ها و کندن تابلوها و ….سپری کنید؟خب کاملا معلوم است که با این تجمعات مقابله میکنند،مشخص است که در این درگیری ها عده ای زخمی و تعدادی کشته میشوند،کاملا طبیعی است که صدا و سیما از این رفتار سو استفاده کرده و از آب گل آلود ماهی می گیرد.و این وسط این مائیم که زیر زره بین میرویم،تر و خشک این جماعت با هم میسوزد،پس بیایید هوشیارانه تر و سنجیده تر عمل کنیم
این راهش نیست،یاران سبز من،این راه که میرویم ره به ترکستان است،این حرکات نه تنها مردم را دور ما جمع نمیکند،بلکه با این کارها هر روز خودمان را در اجتماعی کوچکتر و خوارتر خواهیم یافت،سیمای ایران هر روز تبلیغاتش را قوی تر میکند،باید هوشیارانه تر عمل کنیم،نه این طور احساسی و انفجاری.اگر تا به حال در محرم اتفاقی رخ میداد،آن را به عناصر بیگانه و منافق و ..ربط میدادند،اما دوستان،دیگر اینجا این ما هستیم که مجرم شناخته میشیم،دیگر اینجا هر اتفاقی که رخ دهد،از چشم من و تو میدانند.امروز در رشت،و دیروز در همدان،شعار مرگ بر موسوی شنیده میشد.و این جای تأسف دارد.
من سبز ماندم،سبزهم می مانم،اما با این حرکات و با این اعتراضات مخالفت میکنم،من مسلمانم و مسلمان بودن و شیعه بودنم را به بی احترامی به مقدسات،نمیفروشم
سبز باشید،سبز بمانید
لطفا این نظر من رو نقد کنید،ممنون
چه کسی می گویدعاشورا را سیاس نکنید؟ مگر سیاسی تر از عاشورا حادثه ای در تاریخ داریم؟ یزید پس ازشکست در برابر علی ابن الحسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها می گفت: هرچه می خواهیدبر حسین بگریید، اما عاشورا را سیاسی نکنید! در این خفقان، امام زین العابدین(ع) نهضت بکاء را بنیان نهاد،آری گریه بر حسین سیاسی است، اشک بر حسین(ع) باید سیلی شود تا بساط ظلم را بر چیند، زنجیر زن حسین باید پای ظالم را در زنجیر کند و دستی که در عزای حسین سینه می زند باید دست رد بر سینه ستمگر زند.
بعد از بنی امیه، بنی عباس از عاشورا و قبر حسین(ع) می ترسیدند،متوکل عباسی قبر حسین را خراب کرد و شخم زد و بر مزارش گندم کاشت و زائرین حسین را در بند می کرد، اما باز خون حسین(ع) در رگهای همه آزادگان جریان یافت.
امروز نماینده ای اصولگرا در مجلس می گوید: عاشورا را سیاسی نکنید! چه شده است، وقتی می خواهید به حکومت برسید می گویید: سیاست ما عین دیانت ماست! و چون بر خر مراد سوار شدید و بر اریکه قدرت تکیه زدید، عاشورا، این حادثه بزرگ سیاسی و بزرگترین نهضت آزادیبخش بشری را می خواهید غیر سیاسی کنید!
در طول تاریخ مستکبران ، دیکتاتورها و حکومت های استبدادی از عاشورا بیم داشتند، و سعی کردند از عزای حسین برای خود بهره برداری کنند و به قدرت برسند اما چون حاکم شدند ، تفکر حسینی را مانع خود می دیدند، یزید اولین سلطان جائری بود که برای حسین(ع) مجلس عزا برپا کرد، او که دستانش به خون حسین(ع)آلوده بود باز بقای حکومت خود را در برگزاری مجلس عزای مظلوم می دید! پس مجلس عزای غیر سیاسی، مجلس یزید است، عزای حسین باید تن ظالمین را بلرزاند.
انقلاب به برکت تاسوعا و عاشورای سال 57 به پیروزی رسید، آنروز تظاهرات میلیونی مردم را رفراندمی علیه رژیم می دانستیم، و صد البته کسی بود که از فراز هلی کوپتر پیام مردم را بشنود و چمدان های خود را جمع و از این دیار برود!
من خوشحالم که در عاشورا و تاسوعا شرکت کردیم و نگذاشتیم دستاورد شهیدانی چون بهشتی، مطهری،همت و باکری بر باد رود. نگذاشتیم بار دگر عادات شاهانه ، رسم و رسوم سلطانی و اوامر ملوکانه جای جمهوریت را بگیرد، تاسوعا و عاشورا با حسین(ع) پیمان بستیم که تن به ذلت نسپاریم!
آرش جان
آنچه گفتی واقعیتهای انکار ناپذیریست که همگان از آن اگاهند الا آن گوشهای کر و آن چشمهای کوری که بسان خفاشها طعمه خود را تنها در تاریکی میجویند. همان جلادنی که دیروز خون مختاری، پوینده، شریف، فروهر ها، حجاریان و امروز خون ندا، سهراب و سید علی را بر زمین ریخته اند. آنان ابلهانه قتل ندا را به گردن تو افکندند، امروز باید از آنان پرسید اینبار سناریوی قتل سید علی موسوی را بر گردن کدام آرش میندزید؟!!!
دوستان،در زندگي ام يك بار عاشورا را ديده بودم،در كنار مردي بزرگ(سيد حسين كاظميني بروجردي)و يارانش،در 15 ماه مبارك رمضان 1427،در خيابان آزادي،كوچه ي سرو.او را ديدم كه با همه ي وجودش براي رسيدن به حقيقت و عدالت و آزادي مبارزه مي كرد.آن روز بود كه حسين بن علي را شناختم…تحسينش كردم و حسرت خوردم كه چرا كسي به ياري اش نمي آيد و شهر سوت و كور است،با اينكه يگان منفور ويژه از ميدان آزادي تا انقلاب را قبضه كرده بود.
اما روز يكشنبه روز مقدسي بود و عاشورا دوباره مايه ي سربلندي و سرافرازي آزادگان جهان شد و خوشحال بودم كه ديگر تنها نيستيم.
و اما كسي آب را گل آلود نكرد،در اين كارناوال هميشكي تاريخ كه هر چند يك بار تكرار مي شود،طبيعتا آتش پاسخگوي آتش است،آتش مقدس در برابر آتش ويرانگر!جنگ است ديگر!چه كنند مردمي كه هيچ سلاحي ندارند جز سنگ و شجاعت!چه كنند ياران بي همانند حسين در برابر لشگر پست تر از يزيد با آن همه سلاح گرم و سرد و رسانه اي و غيررسانه اي تا زنده بمانند و با چشمهاي هميشه سبزشان ببينند آزادي و عدالت و حقيقت و راستي را!
اما بي ترديد خداوند سخت مشغول است و به ياري بندگان آزاده ي محبوبش حماسه ي ماندگار ديگري خواهد آفريد!خواهيم ديد.
خواسته مردم از مساله ریاست جمهوری فراتر رفته است. علت هم هزینه سنگینی است که با خون جوانان خود داده اند و انرژی و سرمایه گذاری روحی ای که کرده اند. نمی شود دیگر مردم را به عقب و خواسته های 23 خرداد هل داد. من فکر می کنم باید روی مشکلات همین قانون اساسی تاکید کرد و مسایلی چون اختیارات بی منتهای ولایت مطلقه فقیه رو محدود کرد. درخواست رفراندوم سالم برای تغییر این مشکل بنیادین نظام.
کسی مغازه آتش نزده اگر چیزی آتش گرفت ستاد بسیج یا مرکز مثلاً نیروی انتظامی بوده اگر جایی دیگر آتش گرفته خود عوامل وحشی سرکوبگر این کار را کرده کاری که بارها توسط دوربینهای کوچک فیلمبرداری و باعث رسوایی این جانیان شده.ولی تظاهرات مردم تا بحال مسالمت آمیز بود آیا دولت هم مثل یک دولت درست و حسابی برخورد کرد معلوم هست نکرد پس برای چی نباید جلوی خشونت ایستاد و صبر پیشه کرد؟ دولت تا حالا هر چه خواسته با مردم بدبخت کرده از این بدتر که جوانانشون را کشتند و یا تجاوز کردند آنوقت چطور میشود صبر پیشه کرد؟من نمیگویم مردم مثل سرکوبگران وحشی گری کنند این کار اصلاٌ از دست مردم بر نمیاد مصداق بر اینکه در روز عاشورا با اینکه وحشیان را گیر انداختند مردم نزاشتند آنان کتک بخورند در صورتی که همان روز همانان جلوی چشم مردم هموطنانشون را به بدترین شکل به خاک و خون کشیدند.اما مردم وقتی با وحشیگری روبرو میشوند باید از خود دفاع کنند نه اینکه بایستند و کتک بخورند.
از اینکه تلاش می کنید آرامش را در جامعه گسترش بدهید تا مردم بر اساس شعور و نه هیجان تصمیم بگیرند از شما تشکر می کنیم.
ضمن احترام به دوستانی که در مورد عاشورا و امام حسین و … نظر داده اند، من همچنان عقیده دارم “کسی که آزاده است نیازی به دین ندارد” و البته قرار هم نیست کسی نظرش را به دیگران تحمیل کند، بلکه داریم یاد می گیریم که با افکار مخالف کنار بیاییم.
امیدوارم که به زودی کتاب های جدید شما را از انتشارات کاروان ببینیم و بخریم.
من فکر میکنم یک مساله مهم این است که مسئولان این حکومت جایی ندارند که بروند. شاه که با همهٔ دنیا دوست بود آخرش آواره مصر و پاناما شد. حتا ملک حسن اردنی هم دست رد به سینه او زد. اینها که طی این ۳۰ سال فقط به همهٔ دنیا چنگ و دندون نشان دادهاند. حتا برای چند نفرشان در ماجرای میکونوس حکم جلب بینالمللی صادر شده. شما فکر میکنید لبنان، ونزوئلا، بولیوی یا هر جهنم درهٔ دیگری هیچکدام از این کثافتها را بدون پول نفت میخواهند. این حکومت بخوبی میداند که هر گاه اولین قدم را به عقب بر دارد همینطور باید عقب نشینی کنند و در نهیات باید جواب تمام جنایات ۳۰ ساله گذشته را بدهند. البته اگر ملت تکه تکهشان نکنند! ترس من از اینست که اگر اینها مستاصل شوند خودشان با یک نقشه حساب شده یک جنگ داخلی به راه بیاندازند و بعد از مدتی کشت و کشتار و نامنی که ابعاد آن میتواند وحشتناک باشد ملت به ستوه آمده برای برقراری امنیت دوباره دست به دامن همینها بشوند. البته احتمالا چند چهرهٔ منفور مثل احمدینژاد، مرتضوی، شریعتمداری، محسنی اژهی و … را هم حکومت با نقشه قبلی حین بحران قربانی خواهد کرد. اینکار با تحریک مردم به خشونت کلید خواهد خورد. حوادث عاشورا مثل زیر گرفتن مردم با ماشین نیروی انتظامی میتواند در این جهت باشد. دوستانی که میگویند روش عدم خشونت و مبارزه مدنی در برخورد با این حکومت کارائی ندارد نگاهی به کشورهایی مثل رواندا و سایر کشورهای آفریقایی و جهان سومی بیاندازند که خواستند اختلافاتشان را با خشونت حل کنند. چه بر سرشان آمد؟ میلیونها نفر بر اساس گزارش سازمان ملل کشته شدند. نیروهای شبه نظامی هر دو دست افراد گره مخالف را با تبر قطع کردند. بعد از تجاوز گروهی لوله تفنگ را داخل اعضای تناسلی زنان کرده و شلیک کردند. این زنان الان با پوشک زندگی میکنند چون کنترل ادرار و مدفوع خود را ندارند. امیدوارم حداقل در طول این ۷ ماه به این نتیجه رسیده باشیم که این حکومت از هیچ چیز برای بقای خودش منجمله به راه انداختن حمام خون و تجاوز مضایقه نمیکند. فکر نمیکنید با حوادث اخیر اینها کم کم دارند به این نقطه نزدیک میشوند. خودتان را جای سران این حکومت بگذارید چه راه دیگری دارید؟ فکر نمیکنید که حکومت میتواند گروههای شبه نظامی مخالف را که در مرزهای ایران فعال هستند به طور غیر مستقیم ولی عمدی تشویق کند که سلاح گرم وارد ایران کنند و در اختیار جوانان به تنگ آمده از این حکومت قرار دهد تا جنگ داخلی شروع شود. آیا پرتاب کوکتل مولوتوف در روز بعد از عاشورا به خودروی نیروی انتظامی برای شما پیامی ندارد؟ یاد یک مقاله از خامنهای در سال ۵۸ که اگر اشتباه نکنم در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود میافتم که گفته بود حکومت جمهوری اسلامی باید خودش گروههای مخالف تشکیل بدهد تا بتواند مخالفهای حقیقی را جذب کند و آنها را مثل عروسک خیمه شب بازی تحت کنترل خودش داشته باشد (نقل به مضمون). لطفا دقت کنید خامنهای از اون موقع تا حالا ۳۰ سال تجربه کسب کرده است. کسانیکه توصیه به خشونت میکنید حواستان باشد اگر چنین اتفاقاتی در ایران بیفتد با وجدان خودتان چه کار میکنید؟ خشونت حیلهٔ حکومت است. رمز ماندگاری جنبش سبز عدم خشونت است.
آرش جان من به شجاعت شما افتخار میکنم و معتقدم شما با کار تون کمک بزرگی به مردم ایران کردید. درمورد مطلبی که نوشتید به نظرمن حاکمیت زمان ترمیم زخمها ئی که بهشون اشاره کردید رو از دست داده و تنها کاری که هنوزمیتونه بکنه اینه که زخم های بیشتری بر پیکر مردم نزنه و حق تعین سرنوشت مردم رو به خودشون بسپره. بنا بر آنچه شما میگید فرض کنید حکومت انتخابات رو باطل اعلام کنه و دوباره و این بار سالم برگذارش کنه و فرض کنید دوباره همه مردم برن و به موسوی رای بدن ( این فرضها حتی تصورشون هم دیگه سخته) و موسوی از تو صندوق رای در بیاد. با این حال فکر میکنید موسوی میتونه بیاد با این سیستم کار کنه؟
منتظر یادداشت بعدیتون هستم.
آرش عزیز، الیگارشی کنونی متشکل از سران سپاه پاسداران، روحانیت دولتی و هیات موتلفه (بخوانید جناح تمامیت خواه) حاضر به از دست دادن درآمدهای نجومی نفتی و بازرگانی خود و تقسیم ان با غیر خودی ها نیست و در حفظ موقیعت خود از ریختن خون و عوامفریبی ابایی ندارد. بنابر این ، حسن نیت که از عوامل حل بحران است، موجود نیست.
براي “حامد ستاریان”:
حامد جان من هم از ارادتمندان حسين هستم. اما فكر مي كنم آن كسي كه به سنت حسين در روز عاشورا عمل كرد و آن كه بيشتر از همه كس حرمت آن روز را نگه داشت همين سبزهايي هستند كه الان متهم به ناجوانمردانه ترين اتهامات شده اند. من از حركت حسين درس پايمردي در برابر ظالم و پافشاري بر حق را مي فهمم.