کی خسرو – آرش حجازی – 3
[برای خواندن قسمت اول به اینجا مراجعه کنید]
[برای خواندن قسمت دوم به اینجا مراجعه کنید]
پنج دقیقه به ده مانده بود. آدورا قبل از زدنِ درِ اتاق استادش پنج دقیقه در راهرو دانشکده منتظر ماند. خانم دکتر مهتاش خیلی به دقیق بودن حساس بود. آدورا تا پنج صبح کار کرده بود و بعدش هم که دیگر نمیشد خوابید. ولی خوشحال بود، تایپ رسالهاش را تمام کرده بود، آن هم با نکات جدیدی که میدانست استاد راهنمایش را غافلگیر میکند.
دکتر مهتاش با عینک مطالعهی کوچکش رساله را ورق میزد و گاهی با مداد چیزی روی یادداشت کنار دستش مینوشت. شصت سالی داشت. هرچند خودش خیال میكرد با كمك بوتاكس و كرمهاي ضد پيري توانسته سنش را پانزده سالی پایین بیاورد، كه نتوانسته بود. پیردختری بداخلاق و بیحوصله که اگر کارش را ازش میگرفتند، چیزی برایش نمیماند. سرانجام از بالای عینکش به آدورا نگاه کرد: «جالب است.»
تهلبخندی به صورت آدورا نشست. اما دکتر مهتاش نگذاشت لبخندش بماند:
«ولی، متأسفانه غیرعلمی، غیرمستند، با ارجاع به متون غیرآکادمیک.»
آدورا ميدانست استادش چه خواهد گفت، اما اميدوار بود او را متقاعد كند كه قبل از صدور حكم محكوميت او، دستكم يك بار تجزيه و تحليلهاي عميق رسالهاش را بخواند. دهانش را باز كرد تا از خودش دفاع كند، اما خانم استاد عينكش را برداشت، که نشان میداد دیگر امکان ندارد به آن کاغذها نگاهی بیندازد:
«از تو انتظار نداشتم دخترم. تو که توی رسالهی فوقلیسانست محشر کردی…»
آدورا باز خواست چیزی بگوید، اما حرکتِ تندِ دستِ استاد ساکتش کرد:
«اخلاق مرا میدانی. این آقای زَئیر که اینهمه بهشان ارجاع دادهای کی هست؟ تا حالا اسمش را نشنیدهام.»
«من هم نمیشناسمش.»
«کدام دانشگاه درس میدهد؟»
و بدون اینکه منتظر جواب بماند، لبخند کنایهداری زد: «غیر از سرکار کی به ایشان رفرانس داده؟»
آدورا جواب داد: «خانم دکتر، میخواهید متنشان را بیاورم بخوانید؟»
«این کیخسرو و جام ورجاوند؟ اگر بنا باشد تخیلات هر نویسندهی آماتوری را بخوانم که به کارهای خودم نمیرسم!»
«اما به ارتباطهای جالب و منحصر به فردی در داستان کیخسرو اشاره کرده. خواندنش ضرر ندارد. مثلاً در شاهنامه آمده كه كیان در استخر حكومت میكردند. اما هزار سال
Aghaye Hejazi mamnun az romane zibatoun ke dar ekhtiare alaghemandan gharar midid.
montazere edame hastim .
ba sepas.
Orchideh
من کتاب رو اینترنتی دوست ندارم! چون بخش بخش میشه و باید منتظر موند! من کتاب رو شروع می کنم و میخونم تا تمام بشه… حتی اگر شبی صبح بشه… و حتی اگر فرداش بخوام سرکار برم!!!
به هر حال خیلی دوست داشتنی به نظر میاد.. امیدوارم زیاد منتظر چاپش نمونیم
پیروز باشید و پایدار
منم همین عقیده رو دارم اما فکر میکنم بخش بخش خونده بشه خیلی بهتر از اینه که اصلا خونده نشه
اما در مورد کتاب:
من واقعا ازش خوشم میاد و خیلی خیلی دوستش دارم همین حالاش هم انقدر خودم دور و بر گشتم و اطلاعات در مورد کیخسرو جمع کردم که فکر میکنم باید خودمم یه کتاب منتشر کنم و از آقای حجازی واقعا متشکرم که امکان خوندش رو به ما دادند و امیدوارم خیلی زود بتونم این کتاب رو ورق بزنم
try to be happy everywhere and always because noting lastes forever