کتاب سخنگوی کیمیاگر، با هنرمندی محسن نامجو
خوب، بعد از حدود یک سال کار، سرانجام کتاب سخنگوی کیمیاگر، با هنرمندی، موسیقی و صدای محسن نامجو منتشر شد. یکی از کارهایی است که از انتشارش خیلی خوشحالم. اگر می خواهید درباره این کتاب بیشتر بدانید، به اینجا سر بزنید.
متن زیر، متنی است که در کتابچه همراه این شش سی دی نوشته ام، فکر کردم شاید بد نباشد اینجا هم بگذارمش:
نویسنده: پائولو کوئلیو
مترجم: آرش حجازی
صدا و موسیقی: محسن نامجو
کارگردان: ترنگ عابدیان
مدیر تولید: فاطمه محمدی، محمد آخوندزاده یزدی
سهتار، پیانو و آواها: محسن نامجو
گیتار باس: نوید اربابیان
باقلاما و سازهای کوبهای: علی جافری
صدابرداری، میکس و مسترینگ: امیر خلج، آرش عادلپور، استودیو بِل
بازنویسی متن: آرش حجازی، حسین شهرابی، محسن نامجو
با تشکر از: امید روحانی، سعید محمدی، فاطمه بذله، علی گازران، حمید نامجو
یادداشت آرش حجازی بر کیمیاگر و سایر قضایا
از روزی که در تحریریه نشستیم و خواستیم کتاب سخنگو منتشر کنیم، سالها میگذرد و کیمیاگر از همان روز اول در فهرست کتابهای انتخابی ما بود. اما روزی که تصمیم به انتشار کتاب سخنگوی کیمیاگر گرفتیم، تردیدهایی جدی بروز کرد. آخر چقدر کیمیاگر، بس است دیگر! یک کمی کارهای دیگر! همه این کتاب را خواندهاند، مگر چه کار جدیدی میتوانیم بکنیم؟
پس باید به دو سؤال مهم جواب میدادیم: چرا کیمیاگر؟ و چه کار تازهای میکنیم.
از زمانی که اولین ترجمهی کیمیاگر به همت خانم دلآرا قهرمان در ایران چاپ شد تا امروز، برآورد میشود که از ترجمههای مختلف این کتاب بیشتر از یک میلیون و پانصد هزار نسخه به فروش رفته باشد. معمولاً برای محاسبهی تعداد خوانندگان یک کتاب، تعداد نسخههای فروش رفته را سه برابر میکنند، با این فرض منطقی که بهطور متوسط هر کتاب را سه نفر میخوانند. با این حساب، تعداد خوانندگان کیمیاگر فقط در ایران حدود 4 میلیون و پانصدهزار نفر است؛ یعنی از هر 13 نفر، یک نفر این کتاب را خوانده و با وجود عدم دسترسی به آمارهای دقیق فروش کتاب در ایران، شاید بتوان گفت کمتر رمانی در ایران به این میزان فروش دست یافته است.
همین فروش بیسابقه فرصتی برای تاختن به این نویسنده را به منتقدها داده است. بعضی محکومش میکنند که چرا داستانی از مثنوی را مایهی کارش قرار داده (که البته بارها گفته که منبع او برای این داستان، ترجمهی بورخس از هزار و یک شب بوده، که احتمالاً همان داستان منبع مولانا هم هست). نفهمیدیم الهام گرفتن از یک اثر کلاسیک جهانی چه اشکالی دارد. مگر نویسندگان و فیلمسازان ما بارها و بارها از نویسندگان بزرگی مثل ایبسن و سلینجر و شکسپیر برای خلق آثارشان الهام نگرفتهاند؟ و خیلی جالب است که مردم کشوری این حرف را میزنند که کمترین اهمیتی به حقوق نشر آثار جهانی نمیدهد و حتا مؤلفان و مصنفان ایرانی هم برای احقاق حقوقشان دستشان به جایی نمیرسد!
گروه دیگری معتقدند آثار کوئلیو ارزش ادبی ندارد. اما تا حالا یک نقد جدی بر آثار کوئلیو ننوشتهاند و مشخص نیست منظورشان از ارزش ادبی چیست و داستان چه وظیفهای دارد جز رساندن پیامی در ذهن نویسنده، در قالب قصهای که کشش خواندن و دریافت آن پیام را ایجاد میکند، و چرا فکر میکنند کیمیاگر در این وظیفه موفق نبوده است. هرچند نظر خرد جمعی مثل اغلب موارد، با این منتقدان متفاوت است و حدود یکصد میلیون نسخه فروش آثار کوئلیو، مؤید این واقعیت است.
آثار زیادی پرفروش میشوند و اغلب این آثار پرفروش، مدت کوتاهی جایی در فهرست پرفروشترینها پیدا میکنند و بعد تاریخ مصرفشان منقضی میشود و از صحنه محو میشوند. نمونههای فراوانی از این آثار داریم که نام نمیبرم. اما هیچ کتابی را نیافتم که مثل کیمیاگر تا بیست سال بعد و بعدتر، در هر کشوری که منتشر شده، بهطور
سلام سال نو مبارک باشه.
من هنوز آلبوم رو گوشنکردم اما احساس میکنم که خیلی بهتر بود مردم رو با مثنوی آشنا کنیم تا با کیمیاگر!!! اگه از هر 13 نفر 1 نفر کیمیا گر رو خونده باشه از هر 100 نفر هم 2 نفر با مولانا و آثار بی نظیر او در ایران آشنا نیستند و فقط این و میدونند که ترکیه این شاعر رو داره جزوه خودشون قرار میده!!! اما خوب از اون جا که محسن رو خیلی قبول دارم حتما آلبوم رو گوش خواهم کرد و نظرم رو مینویسم. موفق باشید.
آرش عزیز، سلام. در مورد آثارتون باید بگم که واقا محشرند و دوستشون دارم. خیلی ها از اینکه پائولو می خونم، بهم خرده می گیرند؛ میگن آدم رو افسرده می کنه!
در مورد آشناییم با کاروان باید بگم، حدود 6 سال پیش بود که یکی نامه های عاشقانه ی یک پیامبر رو بهم هدیه داد. از اون هنگام بود که شروع کردم به خوندن و هدیه دادن آثار پائولو؛ گاهی وقتا هیچ حواسم نمی شه دارم خودم رو می خونم! (فک کنم این قدرت نویسنده ست که خواننده رو بفرسته توی داستانش).
برای عید، بارها و بارها نامه های عاشقانه ی جبران رو گوش دادم، واقعا کار جالبی بود. کیمیاگر نامجو رو هم قرار هدیه بدم به عزیزترینم (مگه نه اینکه، آدما سعی می کنن وقت هدیه دادن به عزیزاشون، مراقب باشن و بهترین ها رو انتخاب می کنن؟).
به هر حال ممنونم واسه خاطر زحمتایی که می کشین.
پایدار باشید
خداس. موسیقی محسن نامجو تو مواقع حساس داستان جادو میکنه. ممنون
از همتون.