نکته کوچکی درباره ترجمه
اغلب می گویند: “ترجمه خوب ترجمه ای است که ترجمه به نظر نمی رسد (یا بوی ترجمه ندهد)” و در اصطلاحات زبانی زبان مقصد “بنشیند” و خواندنش خواننده را به زحمت نیندازد. اما چه چیزی و چه کسی استاندارد “اصطلاح زبانی” را تعیین می کند و آیا این ترجمه ی ساختاری باید برای یک اثر ادبی کلاسیک هم به کار برود؟ آیا زبان هرمان ملویل یا فاکنر یا بکت “پر از اصطلاح” است؟ به نظرم می رسد کسانی که معتقدند در ترجمه باید زبان نویسنده را مطابق زبان مقصد “بازآفرینی” کرد، در واقع مرزهای اغلب تنگشان را بر اثر ادبی اصلی تحمیل می کنند. مترجمی که یک اثر ادبی عظیم را با ترجمه اش به یک اثر سرهم بندی شده از جملات روزمره مبدل می کند و هیچ احترامی به لحن، ریتم یا هویت ویژه آن اثر نمی گذارد و ادعا می کند که “تولستوی اگر امروز می خواست بنویسد، این طوری می نوشت”، هم به زبان مقصد خیانت کرده و هم به تولستوی.
ترجمه انتقال یک مفهوم “جداشدنی” از یک زبان به زبان دیگر نیست، چرا که درادبیات هیچ مفهوم و معنایی قابل جدا شدن از واژه ها
یی نیست که آن مفهوم را ابراز می کنند. ترجمه، دیالوگی بین دو زبان است و گاهی حتا دیالوگی بین دو لحظه تاریخی است. بخش اعظم ارزش واقعی ترجمه در مقام هنر، ناشی از این وضعیت یگانه است. مثلا در مورد جنگ و صلح، همه می دانیم که داریم یک متن قرن نوزدهمی روسی را می خوانیم. این واقعیت، دامنه ای از امکانات را در اختیار مترجم قرن بیست و یکمی می گذارد که با امکانات یک نویسنده قرن بیست و یکمی متفاوت است. این فرایند، امکان غنی شدن زبان مقصد را فراهم می کند و لازم نیست زبان مقصد خودش را به زبان اصلی کتاب تحمیل کند.
حرکت از این زمین بارور به هر یک از دو سر طیف (در یک طرف ترجمه نعل به نعل تحت اللفظی و در طرف دیگر بازآفرینی و سازگار کردن کامل اثر با زبان مقصد)، به معنای از دست دادن امکاناتی است که تنها در فضای میان دو زمان و دو زبان وجود دارد. آنچه مترجم باید در زبان خودش به دنبالش باشد، معادل دقیق تجلی هنری اثر اصلی است. مترجم باید این آزادی را در زبان خودش داشته باشد که به متن اصلی اثر وفادار بماند.
سلام.من تازه امروز متئجه شدم که شما یعنی آرش حجازی یه پزشکید!و البته راستشو بخواید از این کشفم کلی خوشم اومد و حالا که وبلاگ و سایتتون رو هم دیدم کلی خوشحال شدم.چون بالاخره فهمیدم تو دنیای پزشکی هم راهی واسه پریدن هست.اگه نه مثل شما دور ولی حداقل تا لب یه پنجره کمی روشن تر!منم چند وقته قصد پریدن دارم.البته پزشکی همیشه یه بخش از زندگیه همه ما میمونه…
سلام
سايتتون واقعا عالي شده بهتون تبرك عرض ميكنم موفق باشين و سلامت
عشق زندگی است عشق هرگز خطا نمیکند،
و زندگی، تا زمانی که عشق هست، به خطا نمیرود.
در بنیانِ تمامی مخلوقات، عشق همچون عطیهی برتر حاضر است
زیرا هنگامی که هر چیز دیگری به پایان میرسد، عشق میماند.
مبارکه
خوشحال شدیم
سلام آقای حجازی ماآشناهای نادیده هستیم وخیلی خوشحالم راهی پیداشدکه بتوانم گاهی باشماتماس بگیرم.دوسه روزاست که لابه لای وبلاگ شماوسایت کاروان رامی گردم ومی کوشم نخوانده نگذارم ونگذرم.مطلب شمادرموردترجمه آثارخارجی به زبان فارسی سبب شدکه درددلم رابنویسم.راستش دلم نمی خواهد ادبیات قدیم را باترجمه های جدیدبخوانم چون فکرمی کنم به دونفربی احترامی شده:یکی نویسنده که قلم به تخم چشمش زده تا تفکر وفلسفه اش رادربرابرخواننده ای مشتاق قراردهد ودیگرمترجمی که خود استادی مسلم بوده وباترجمه آن دست وپنجه نرم کرده است .تصورکنید که ویلهلم تل ترجمه آقای دکتر خانلری راخوانده باشد وخالا باترجمه دیگری بخواند که مطابق روال روزبرگردانده شده است .نمی دانم چقدرتوانستم مقصودم رابیان کنم . خدا قوت .
با آرزوی موفقیت روز افزون
سلام
آقای حجازی چاپ مجدد اندوه ماه چی شد؟
سلام. دوباره بابت سايتتون شادباش.
در مورد ترجمه هنوز نظريه كاملي كه ارضا كننده ابهامات باشه من نديدم.
وقتي صاحبنظران ترجمه رو به سه قسم تقسيم ميكنند براي من خيلي جالبه. 1- ترجمه دقيق 2- ترجمه آزاد و 3-ترجمه خيلي آزاد
اين سه قسمت همه چيز رو در بر ميگيره. و اين يعني هنوز استانداردهاي اون كامل مشخص نيست!!!
من گاهي برخي ترجمه ها رو به نسخه اصل و زبان اصليش ترجيح ميدم.
سلام
آشنايي من با آثار شما به يك اتفاق جالب باز مي گردد كه يك بار آن را در بخش نظرات وبلاگ تان نوشتم. از آن جا كه فكر مي كنم شايد اين اتفاق براي دوست داران و خوانندگان آثارتان هم جالب باشد، يك بار ديگر آن را بازگو مي كنم!
روزي خانمي براي مصاحبه ي استخدامي به شركت ما آمده بود. قرار شدآزمون زبان انگليسي را بنده و يكي از همكاران انجام دهيم. در يكي از سوالات، از ايشان خواستم چند مترجم طراز اول كشور را نام ببرند. وي بي درنگ نام شما را بر زبان آورد و اين “اتفاق خجسته” زمينه اي شد براي آشنايي حقير با آثار شما كه اميدوارم اين آشنايي، مقدمه اي بر آشنايي با شما و استفاده از تجربيات تان باشد.
در مورد مطلب جديدتان نيز، همانند يكي از بزرگان ترجمه، معتقدم: نبايد از كلاغ فرنگي، بلبل پارسي گوي ساخت.
موفق باشيد.