پیامبر عصر جدید: لوموند ادبی
رافائل رِرول، لوموند ادبی، 28/7/2000
Rapha?l R?rolle, Le Monde Literaire, 28.7.2000
بعد از ظهر 11 خرداد، مردم در اطراف تالار وحدت تهران ازدحام کردهاند. سه هزار نفر در داخل تالار جا یافتهاند در حالی که هزاران نفر دیگر، شاید دههزار نفر، در خارج محوطه تالار و در پشت درهای آن تجمع کردهاند تا بیصبرانه انعکاسی از صدای این قدیسترینِ قدیسها را انتظار کشند. فردی که این چنین مجلس را مجذوب خود ساخته یک خواننده پاپ یا یک ستاره اپرا نیست، بلکه سخنرانی است سرشار از باور مذهبی – چیزی که در پایتختی که مدتهاست امالقرای بنیادگرایی اسلامی شناخته میشود به هیچ رویجای شگفتی ندارد. با این وجود مردی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از او استقبال رسمی به عمل آورد، دین اسلام یا هر دین شناخته شده دیگری را تبلیغ نمیکند. اگر چه خود را کاتولیک قلمداد میکند و هرگز بدون شیشهای از آب متبرک “لورد” سفر نمیکند و زاهدانه سه قطره از آن را روزانه جذب میکند، اما پائولو کوئلیوی برزیلی را باید، به ویژه مبلغ آیینی شخصی و فوقالعاده پر جاذبه دانست. نیروی اغواگر نثرش او را قادر میسازد که بهتر از هر دین و آیینی، از محافظت شده ترین مرزها عبور کند و تا ذهن دورترین مردمان از فرهنگ بومیاش، نفوذ کند.
در کل، نوعی جهانی شدن در سطح ادبیات است. کتابهایش که به 45 زبان ترجمه و در 120 کشور جهان توزیع شدهاست، پائولو کوئلیو را به یکی از پر فروشترین نویسندگان جهان مبدل ساخته است. و بدون شک یکی از ثروتمندترین آنها، اگر چه هرگز ثروتش را به رخ کسی نمیکشد. حتا آن کارییر، ناشر فرانسویاش، میگوید که مجبور میشود برایش موعظه کند تا بپذیرد لباس مناسبی به تن کند. مجله “لیر” در شماره مارس 1999، با بررسی فهرستهای منتشر شده از پر فروشترینها در مطبوعات جهان، حتا او را برای سال 1998 در مرتبه دوم قرار داد. در فقدان مطلق معنویات در پایان قرن بیستم، پائولو کوئلیو، بههنگام آمده است تا خود را بهعنوان پیشوای تشریفات آیینی بسیار ساده و سودمندی معرفی کند که مدعی ارائه رمزهای هستی انسان به خود اوست. او را قادر سازد تا “افسانه شخصی” یا به عبارت دیگر هدف از آفرینشش را بیابد و دریابد؛ امری که نیروی “عرفیگرایی”، تاکنون مانع شده است. چنین مینماید که نویسنده “کیمیاگر” – رمانی که نویسنده موفقیتش را به آن مدیون و اساس فلسفهاش در آن آمده است – به اصلی فوقالعاده کارآمد متکی باشد: آن چه خیلی اهمیت دارد، سبک نویسنده و یا حتا خود نویسنده نیست، بلکه پندهایی است که برای مواجهه با جهان و چهرههای بیشمار آن ارائه میشود.
در حالی که روی کاناپهای در هتل دِ روآ کاتولیک شهر سانتیاگوی کومپوستل آرمیده است، پائولو کوئلیو از خود کمترین تمایلی به شنیدن این گونه تعابیر نشان نمیدهد. آیا او یک پیامبر است؟ هرگز! او مردی است سرزنده، خونگرم و دوستداشتنی. هیچ نشانهای از پیشوایان سنتی یا کمترین هاله نورانیتی نزد این مرد فلفل نمکی که دهه پنجم زندگیاش را سپری میکند، نمیبینید. او ساعت 5 دقیقه بامدادِ – بنا به آن چه که خیرخواهانه سایت اینترنتیاش، شاید برای علاقهمندان به طالعبینی، ارائه میدهد – 24 اوت 1947 در ریو دو ژانیرو متولد شد. او قبل از این که به شهرت برسد، تقریبآ همه گونه تجربهای کسب کرده بود و اکنون خاطرات صیقل خوردهای از آنها در ذهن دارد. او که فرزند خانوادهای شهرنشین است، خیلی زود انزواطلبی و درونگرایی خود را بروز میدهد. تا جایی که پدر و مادرش او را در سه نوبت متوالی بستری میکنند، تجربهای که بی هیچ پردهپوشی در کتاب “ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد” (آخرین اثر منتشر شدهاش که تاکنون بیش از 5/1 میلیون نسخه فروش داشته و موجب ایجاد تغییراتی در قانون بستری خودخواسته بیماران در برزیل شده است) عرضه میشود. او که در مقاطع مختلف زندگی به ترتیب به عنوان اوباش، مبارزهجو، هیپی، معتاد، عضو یکی از فرقههای شیطانپرستی، ترانهسرای بسیاری از خوانندگان راک (فعالیتی که موجب شد بنا به گفته خودش توسط حکومت استبدادی وقت برزیل زندانی شود)، مدیر یک استودیوی موسیقی و بیکار شناخته میشد، از یک زندگینامهنویسِ جنجالآفرین استقبال میکند.
او اگر چه گذشتهاش را انکار نمیکند، اما از آینده و آن چه که زندگینامهنویس ممکن است در وصف او بنگارد دل نگران است. و همین باعث میشود هنگامی که از او سوأل میشود آیا کمی در پی راهنمایی معاصران خود نیستی، پاسخ میدهد: “من قصد ندارم هیچ چیز به خوانندگانم بیاموزم و تصور نمیکنم آنها نیز در پی آموزش باشند. آنها تنها به دنبال شکل دادن جوهره خویشاند.” پائولو کوئلیو، خود، بارها شاهد بوده که به سوداگری معنویات متهمش کردهاند، از این رو با تمام توان در برابر اتهام “مبلغ عرفان عصر جدید” از خود دفاع میکند – اگر چه هر بار واژگانش او را لو میدهد. او همچنین مدعی است کمترین شباهتی با نویسندگان آثاری که به منظور بازیابی اعتماد به نفس یا سایر وعدههای آسایشبخش تألیف میشود و توسط آنگلوساکسونها در ردیف کتابهای “خود یاری” (self help =) طبقهبندی میشود، ندارد. او خود را نویسنده میداند، نویسنده اثری که شخصآ “میپرستد” و نه هیچ چیز دیگر. از این گذشته او هرگز هیچ موقعیتی را برای یاد کردن از “همکاران” مورد علاقهاش از قبیل هنری میلر، آلبر کامو یا بورخس از دست نمیدهد. او همچنین هنگامی که از کارش صحبت میکند، از به کار بردن جملاتی که با “مثل همه نویسندهها…” آغاز میشود ابا ندارد. و اگر با افتخار اعلام میدارد که هرگز “اولیس” را تمام نکرده، و مدتها بر این باور بوده که تنها کسی است که این کتاب را نخوانده است، به این منظور است که خود را از “هیاهوی کاذبی” که اطراف این کتاب جیمز جویس – بنایی عظیم به “زبانی فاخر” – به راه افتاده، جدا کند.
اما کتابهای او ارائهگر داستانهای معمولی نیستند. حتا زمانی که کتابهایش پیرامون ماجرایی خاص نوشته میشوند و از شخصیتهایی نیز برخوردارند، مانند “کیمیاگر” و یا “کوه پنجم” (که شرحی است از زندگی ایلیای نبی)، باز اصول، نمادها و ارائه طریق رازآموزی به گونهای فراگیر و عامهپسند از آنها تراوش میکند. شخصیتی محوری نصایحی را نجوا میکند تا دیگری در مسیر سنگلاخ زندگی هدایت شود. “پادشاه پیرِ” کیمیاگر میگوید: “به نشانهها احترام بگذار و از آنها تبعیت کن”. یا باز، جای دیگر در بر ساحل رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم، میخوانیم: “باید به کودکی که هنوز در قلبمان آشیان دارد، گوش بسپاریم.” قلب، این عضو فراموش شده، به لطف او، تولدی دوباره مییابد (به زیان تعقل، که غالبآ مقولهای اغراقآمیز ارزیابیشده تلقی میشود). پائولو کوئلیو که خود میگوید “مناسک گذر” شخصیاش را روی جاده زیارتی کومپوستل به جا آورده است، میپذیرد که کتابهایش “میتوانند برای مسائلی که مردم میدانند، اما فراموش کردهاند، بعنوان کاتالیزور عمل کنند”. اما، این که میخواهد به حیله بر خوانندگانش استیلا یابد را تکذیب میکند. او میگوید، “هیچکس این قدرت را ندارد. من به اندازه کافی پایین و بالای زندگی را دیدهام که این مطلب را بدانم. اما، آری، هر یک از افراد هم امکاناتی دارند.”
همه افراد مهم، لازم و حایز رجحانهایی هستند. با به کار بستن “امکانات” یاد شده، هر یک از خوانندگان پائولو کوئلیو قادر خواهند بود، به جمع یاران تشرف یافته، همانند راوی خاطرات یک مغ بپیوندند. و به یکی از “رزمآوران نور” تبدیل شوند که نویسنده برای هماینان راهنمایی تهیه کرده که مملو است از پندهایی نظیر :”رزمآور نور پیوسته اعمالی خارج از عرف انجام میدهد” یا “رزمآور نور از این که دیوانه به نظر آید واهمه ندارد”. آنچه اهمیت دارد پاسخ دادن به خواسته خواننده است. بسیار دور از انزواطلبی و کار فردی نویسندگان مورد علاقهاش، پائولو کوئلیو در کمین خوانندگان، مبتکر مفهوم نویسنده اسفنجی است. “رماننویسی میگوید روزی حین یک گفت و گوی ادبی در نمایشگاه کتاب پاریس، شاهد بودم که کوئلیو که ابتدا راجع به ادبیات صحبت میکرد، با دریافت این واقعیت که شنوندگانش از او انتظار دیگری دارند، ناگهان تغییر موضع داد و به ارائه تصویر پیامبرگونهای که خیلی از افراد از او دارند نزدیک و نزدیکتر شد.”
زنان که اکثر خوانندگان پائولو کوئلیو (و به طور کلی رمان) را تشکیل میدهند، خیلی زود نقشی اساسی در آثار او مییابند و ماجرای این آثار نیز هرگز در برزیل روی نمیدهد. شاید کوئلیو به این دلیل از تبلیغ یک آیین مذهبی خاص پرهیز میکند که علاقه زیادی به فروش هر چه بیشتر آثارش دارد. شکی نیست که او کاتولیک است، اما خدای بزرگ بهتر است و هیچکس را نمیرنجاند: “من به عیسی مسیح، پسر خدا، ایمان دارم، اما تصور نمیکنم که دین من بر سایر ادیان برتری داشته باشد”. صفحه “مراقبهها”ی سایت اینترنتش روی پسزمینه آوه ماریا و در فضایی روحانی، جلوههایی از عیسی، مریم باکره، نتردام آپارسیدا (از مقدسین و حامی سرزمین برزیل)، برنادت قدیس، یک ماندالا، دعایی عبری و سورهای رازآمیز از قرآن مشاهده میشود. متن استقبال اعلام میکند “مراجعه کننده عزیز، اگر دست سرنوشت تو را به این جزیره هدایت کرده، بایست، و به انتخاب، نظارهکن ـ دقیقهای در سکوت – یکی از این تصاویر را.”
علاوه بر این، وِب پاره دوم پائولو کوئلیو است و کیشِ شورآمیزی را بر اندوختهها و منابع اینترنت میافزاید. او میگوید زبان این مطالب به زبان مراجعان به اینترنت بسیار نزدیک است. رمانهای پائولو کوئلیو، که به “شیوهای مستقیم” و متکی به الهام نویسنده نوشته میشوند، نیز به گونهای بر این سیاقاند. این رمان نویس میگوید که کتابهایش را ظرف پانزده روز، یا حداکثر یک ماه، و آن هم در شرایطی که خستگی فرسایندهای بر او مستولی است، مینویسد و توضیح میدهد: “همانند همه نویسندگان میترسم آثارم به درستی درک نشوند. پس اولین دستنویسهایم سه برابر رمان نهایی حجم دارند. در نتیجه مرتب از آن میکاهم و میکاهم تا فضایی برای تخیل خواننده باقی بماند.” یکی از ناشران ایرانی آثار کوئلیو این نکته را به خوبی دریافته است، تا جایی که در افزودن صد صفحه به “کیمیاگر” کمترین تردیدی به دل راه نداده و از این طریق شیوههای کمتر توصیفی او را رنگ و لعاب داده است. این نویسنده در جای دیگر میگوید: “قشر دانشگاهی این پدیده را رد میکند، زیرا زبانشان بر پایه هنجاری باروک استوار است. اما چیزی که من ارائه میدهم آوانگارد است و روزی پذیرفته خواهد شد.”
تا آن زمان پائولو کوئلیو کماکان از جانب “ارباب دانشگاه” تأیید نمیشود. گودوفِرِدو دِ اُلیویرا نِتو استاد ادبیات دانشگاه ریو و خالق چهار رمان، بر این باور است که حتا در کشورش نیز او را نپذیرفتهاند، چرا که آن جا هم، روشنفکران او را “بیشتر پدیدهای اجتماعی ارزیابی میکنند تا پدیدهای ادبی”. با این وجود او به نوشتن در آپارتمان بزرگ و سفیدش در کوپاکابانا ادامه میدهد و اوقات فراغتش را به بازی فلیپِر میپردازد؛ نیز بخشی از ثروتش را در اختیار مؤسسهای برای کودکان بی سرپرست قرار میدهد که به نام خودش خوانده میشود.